تا 60 روز دیگر

 

نمیدونم دارم با خودم چیکار میکنم و حتی نمیدونم میتونم بهترین خودم باشم یا نه

حداقل برای این 60 روز باقی مونده باید از تمام دل و جونم مایه بذارم نه؟

جسمم خیلی خستس و روحمم همکاری نمیکنه

میخوام با بی رحمی تمام بال هامو ببرم و بچسبم به این میز و صندلی کوفتی

So yes, I'm leaving, but I'll be back

+امیدوارم اینبار سرحرفم بمونم و نه ناخونک بزنم ن برگردم

پس تا اون روز مواظب خودتون باشین

  • Rosa Morningstar
  • Sunday 1 Tir 99

I don't expect you to understand

بارها نوشتم و پاک کردم اول خواستم بنویسم که چرا از جنس مذکر متنفر هستم

که چگونه بارها و بارها مرا ناامید کرده اند و هربار گمان بردم که مشکل از سرگذشت من است

و تمام مردهای زندگی ام بابت نگرش ایجاد شده در من گناهکار اند

اما شاید هنوز کور سویی امید در دلم باشد تا باز باور کنم که هیچ چیزی به جنسیت وابسته نیست ...

گفته بودم امان از لحظه هایی که آن 5 درصد جانت را به لبانت میرساند

همان لحظه ای که دنیا و کائنات دست در دست هم میدهند تا لبخند دروغین چهره ات را محو کنند

و بغض سنگین ناشی از کلمات نگفته شده را در حلقومت یا اشک های بی گناه چشمان ظریفت را به تو هدیه دهند

میخواهم یک سطل رنگ مشکی بردارم و دیوارهای به رنگ آسمانم را به تیره ترین رنگ شناخته شده مبدل کنم

خیر غمگین نیستم میخواهم ساعت ها زل بزنم و غرق شوم در رنگ شاعرانه اش

باز با شیاطین پنهان شده اش نجوا کنم آخر من کسی را ندارم که در آغوشم بگیرد و اشک هایم را پاک کند

آری من برعکس حرف های شاد و نگرش های مثبتم درونی اندوهگین دارم

میدانم فردا باز تمام توانم را به کار میبرم تا فراموش کنم که هزاران شب را اینگونه سپری کرده ام

اما قلب شکسته و روح نابود شده ام تا کجا به این بازی ادامه میدهد؟

  • Rosa Morningstar
  • Wednesday 28 Khordad 99

دوشنبه ای که بوی شنبه میده

یکمکی روزامو قاطی کرده بودم

تا اینکه برنامم دیروز تموم شد و از امروز باید جدیده رو شروع میکردم

اینبار برنامه هفتگیمو با آهنگ bloody valentine  و چند تا آهنگ دیگ نوشتم

درسته اینبار خبری از ایمجن درگنز نبود ولی هری استایلز همچنان عضو جدا نشدنی برنامه هفتگی منه

ساعت 5 صبح بیدار شدم اما هنوز شروع نکردم درس بخونم :/ ینی دو ساعت و نیم وقت تلفی تا اینجا!

همیشه گفتم 95 درصد حس خوب ادما دست خودشونه

چرا وقتی میشه صبح زود بیدارشی و توی این روز گرم ی دوش اب سرد بگیری غمگین باشی؟

چرا وقتی میشه نور خورشید صورتتو نوازش کنه باید بیحال باشی؟

وقتی میشه با یه لیوان قهوه ، چای یا آبمیوه یا حتی آب حس تازگی کنی از تخت خواب جدانشی؟

منم گاهی غصه میخورم

مثل وقتایی که از دیگران یه توقعات به جا دارم و منو ناامید میکنن

مثل وقتایی که با خانوادم دعوا میکنم

یا زمانایی که زمین میخورم و تنهام

اما نمیشه به اون حال مزخرف بها داد میفهمین که چی میگم؟

فقط میشه خندید و ازش گذشت

اما امان از اون 5 درصد چقدر سخت میکنه همه چیو وقتی پیش میاد

ولی حرفم اینه دست نکشید ادامه بدید خودتون خودتونو شاد کنید باشه؟

هوای تازه رو نفس بکش ... یه چیزی که دوست داری بخور ...

یه آهنگ قشنگ گوش بده ... با ادمایی که انرژی مثبت بهتون میدن حرف بزنید...

مثبت فکر کنید مثبت حرکت کنید غر نزنین و ازین چیزااااا

اینم چرت و پرتای سر صب منه چون حالم بسی خوبه

از حالتون توی این روزا برام بنویسین

+از این به بعد هرشب ساعت مطالعم و گزارش درسم رو توی وبلاگم قرار میدم
 

  • Rosa Morningstar
  • Monday 26 Khordad 99

مینویسم تا بعدها به یاد بیاورم

خواستم این لحظه ثبت شه

تمام لحظاتی که همراه نوشتن برنامه هفته آیندم

به موزیکای ایمجن درگنز و هری استایلز گوش دادم

چقدر دوستشون دارم چقدر دوستشون دارم چقدر دوستشون دارم ...

  • Rosa Morningstar
  • Saturday 17 Khordad 99

79 روز

به این فکر میکردم که بعد از 79 روز دیگه اثری از خیلی چیزها نیست

مثلا دیگه به این فکر نمیکنم که اه چرا خواب من تنظیم نمیشه

که هرشب قبل اینکه چشام رو ببندم با بالشتم حرف نمیزنم که ساعت فلان بیدارم کن

دیگه به دیوار اتاقم که نگاه میکنم نوشته های کنکورطوری نمیبینم

تمام این کتاب کارا و جزوه ها و چرت و پرتا میره دست بقیه کسایی که قراره شرایط منو تجربه کنن

دقیقا همین مرحلس که میفهمم حالا از چاله در اومدم و دارم میفتم تو چاه

دیگه چشمام رو روی هم میذارم و تا جایی که فکرم ازاد بشه چند روزی میخوابم

میرم با دوستم پیاده روی و بعد جلو تلویزیون لم میدم

با مامان و بابام تو دیدن یکی از قسمت های سریالای ترکیشون همراه میشم

بعدش میزنم کالکشن دزدان دریاییم رو از اول میبینم

بعدش تمام کالکشن فیلم های مارولم

سریالای نصفه نیمم

وای کالکشن کتابای سیپتیموس هیپ ام!

ب انسیه قول دادم برم شاهرود ببینمش

به ایدا قول دادم برم تهران ببینمش

وای انتخاب رشته هست کدوم شهر کدوم رشته

با چه سرعتی تمام ارامشم دوباره زیر و رو میشه

وای نه اصلا از همون لحظه ای که این 79 روز لنتی تموم شه باز روزشماری جدید شروع میشه

که هی بشمارم کی رتبم میاد کی نتایج دانشگاه و رشته میاد

بعدش باید اماده شم برم یه شهر دیگه و از خانوادم دورشم...

تجربیات جدید ... اشتباهات جدید ... ماجراهای جدید...

چقدر تشنه زندگی ام

چقدر عاشق تمام لحظات حالا و آیندمم

همه اینا سخته ولی ارزششو داره

مهم نیست چند بار بیفتم چند بار شکست بخورم

من هیچوقت عقب نمیکشمممم هیچوووقتتت

 

  • Rosa Morningstar
  • Wednesday 14 Khordad 99

معما

در طول هفته گذشته چهار پرونده قتل به اداره پلیس شهر رسید.

بر اساس تحقیقات انجام شده، اطلاعات زیر درباره مظنون و محل وقوع جرم در این پرونده‌ها به دست آمده است:🤔

- خانم قرمز از چاقو استفاده کرده است، ولی نه در کتابخانه.
- قتل دیگری به کمک طناب و در فرودگاه به وقوع پیوسته که البته توسط آقای آبی انجام نشده است.
- قتلی که در موزه به وقوع پیوسته با اسلحه‌گرم انجام شده و در هنگام وقوع قتل دیگر، آقای ارغوانی در کتابخانه حضور نداشته است.
- آقای آبی هیچ‌گاه در موزه نبوده و خانم بنفش هم از طناب استفاده نکرده است.
- احتمال استفاده از چوب بیس‌بال در آشپزخانه ۵۰ درصد است.

با توجه به اطلاعات بالا آیا می‌توانید تعیین کنید که هر مظنون کجا و با چه وسیله‌ای مرتکب جنایت است؟🤨

❌چند توضیح:
۱- افراد نام‌برده شده، مظنونین به قتل و مکان‌های مشخص‌شده، محل وقوع قتل هستند.
۲- هر وسیله تنها توسط یک قاتل و هر مکان تنها محل وقوع یک قتل است.
۳- راه‌حل مدنظر، تعیین قاتل، محل و ابزار قتل است (چهار مظنون، چهار مکان، چهار ابزار).🤓

  • Rosa Morningstar
  • Saturday 10 Khordad 99

به وقت 19 سالگی

 

 

Chapter1 : Morning

 

بله بله بله تینجر کوچک ما میره که آخرین سال تینجریش رو داشته باشه

و بله یکسال بزرگتر شدم خیر سرم

18 سالگی دریچه جدیدی از تفکر رو برام باز کرد و 19 سالگی نمیدونم چه خوابی برام دیده

شاید امسال آخرین سالی باشه که میتونم کنار خانوادم تولدمو جشن بگیرم

چون تولدم خرداد ماهه و سال دیگ که دانشجو شدم این موقع پیششون نیستم

از صبح که بیدار شدم اون کلاه کج و کوله که چند ساله اینور اونور افتاده رو صاف و سوف کردم

یه دونه بادکنک مشکی باقی مونده از تولد 17 سالگیمو باد کردم

کیکمم که مامان سفارش داده برام و امروز شمع و چند تا بادکنک دیگه میگیره

خب انتخاب کردم اون لباس سفیدمو بپوشم

کادو تولدمم یه گردنبند خوشکل به اسم پراگ هستش که قرار شد 20ام با اون سه جفت گوشواره سفارش بدیم

آآآمم دیگه چی میمونه؟ بله درست حدس زدید قلب بی قرار من که منتظره ببینه کی تولدشو یادشه

نون که هیچوقت یادش نمیره چون تولدش 10 روز بعد منه و فاطمه هم یادش نمیره چون تولدش 12 روز بعد منه

باید به میم هم تبریک بگم تولدمون دقیقا توی ی روز و یه ماه و یه ساله و تمام وقتی که میشناسمش دوست خوبی بوده

 


 

Chapter2 : rest of the 6th khordad

 

نمیدونم عنوان رو درس نوشتم یا نه فقط میخواستم بنویسم باقی روز 6 خرداد

آره تولد من 7 خرداده ولی خب همیشه از غروب روز قبل جشن میگیرن دیگه

خلاصه اره بازم کلی خوابیدم بعدش آماده شدیم و یه عالمه عکس تو حیاط گرفتیم

کلی تو شهر با آهنگای مورد علاقمون دور زدیم بعدش فلشو عوض کردیم قدیمی گوشیدیم

وقتی شمع خوشگل 9 رو پیدا کردم که تیکه نقاشی اسمون پر ستاره روش بود کلی ذوق کردم

ولی وقتی 1 رو پیدا نکردم کلی قلبم شیکس

بادکنک 9 نقره ای پیدا کردم ولی 1 نبود بابا برامون بستنی خرید و تو راه خوردیم

بعدش رفتیم کیک تولدمو گرفتیم و گذاشتیمش خونه و دوباره برای شمع و بادکنک زدیم بیرون

و بله با اینکه اینجانب از رنگ طلایی بدم میاد شمع و بادکنک طلایی گرفتم

کلی دسته جمعی عکس گرفتیم من و داداشم و مامان و بابا

خیلی خوش گذشت تولد خوبی بود

 


 

Chapter 3 : congratulations

 

اول از همه متن تبریک داداشم که تلگرام برام فرستاد رو کپی پیست میکنم

 

آبجی جونم امروز بهترین روزته❤️😍
تولدت مبارک عشقم😘
درسته تو این مدت زیاد اذیتت میکنم و اهنگایی ک تو دوست داری رو مسخره میکنم ولی باور کن قصدی ندارم
امسال آخرین سال نوجوانیت عه و داری بزرگ میشی امیدوارم تو راه زندگیت موفق باشی😍
ابجی جونم امیدوارم تو هرکاری ک علاقه داری بش برسی مث وبلاگر.اون شغلی ک دوست داری برسی و بتونی زندگی ایی ک دوست داری رو داشته باشی😋
درسته من خواننده هایی ک تو گوش میدی رو مسخره میکنم ولی از چنتا از اهنگاشون خوشم میاد
ابجی جونم یادم میاد ک همیشه دوست داری یکی رو داشته باشی ک همیشه باهاش حرف بزنی و درباره خواننده ها و ... دربارشون بامن حرف بزنی و منم خیلی دوست دارم اینکار رو کنم چون تو تنها کسی هستی ک میتونم باهاش حرف دلم رو بزنم واقعا دوست دارم و خوشحالم ک تو رو دارم و حرفامو بیشتر موقعات قبول میکنی و بیشتر موقعات منو پشتیبانی میکنی :)
ابجی جونم امیدوارم همیشه پیشم باشی و باهم حرف بزنیم و شادی کنیم 🥰
امیدوارم در اینده ن چندان دور باهم به جاهایی ک دلت میخواد بریم مث new orlans (میدونم اشتباه نوشتم)
ابجی جونم بدون ک من همیشه هواتو دارم در همه شرایط و هیچوقت پشتت رو خالی نمیکنم😏
ابجی جونم انشالله امسال به هرچی میخوای برسی و من و مامان و بابا همیشه کمکت میکنیم
ابجی جونم میدونم ناراحت میشی موقعی ک باهات بد رفتار میکنم ولی باور کن هیچی تو دلم نیست دارم همینطوری الکی اذیتت میکنم 😐

خلاصه...
این برای اولین باری بود ک تو عمرم برای کسی متن مینویسم اگ شر و ور گفتم امیدوارم منظورم رو بگیری 🙂

ابجی جونم خلاصه همه اینا تولدت مبارک و انشالله 987654321 ساله شی میدونم ک خودتم خوشت نمیاد 😐
ابجی جونم خیلی دوست دارم🥰

 

عمه دومی و پسرش و عمه اولی بم زنگ زدن و تبریک گفتن

نیکا و فاطمه خ و نازنین هم بهم تبریک گفتن

انتظار داشتم عین بم تبریک بگه چون برای تولدش هیچوقت حتی یک  ثانیه هم دیر نکردم :)

انسیه هم بم تبریک نگف و کم کم که با کنایه باش حرف زدم فهمید

فکر نمیکردم اینقدر به تبریکش اهمیت بدم ولی دادم و گریه کردم :)

آیدا هم هنوز بم تبریک نگفته :) تولد زین و نمیدونم لیام و بقیه وان دی یادش نمیره ها

ولی مثل اینکه مال من یادش نیست :)
بعدا نوشت : ساعت 3 وخورده ای نزدیک 4 به گوشیم پیام داد و تبریک گفت

اون یکی عین هم ساعت 12 شب تولدش بش زنگ زدم تبریک گفتم ولی حتی ی پیام تبریک نگرفتم :)


چون خودم فکر میکنم اگه تولد کسی که دوستش دارمو فراموش کنم از دستم ناراحت میشه
همیشه سعی میکنم ی کاری کنم که نشون بدم واقعا چقدر یادم بوده
یا یه چیز از ته دلم مینویسم
یا یه کار میکنم که کسی نکرده باشه

نمیدونم حتی سعی میکنم نفر اول باشم
اگه حتی بتونمم سوپرایز میکنم
ولی خب یادم میره آدما متفاوتن
بده بستون نیست که از ادما چنین انتظاریو داشته باشی که

 

فکر کنم دیگه چیزیو جا ننداخته باشم

  • Rosa Morningstar
  • Wednesday 7 Khordad 99

توهم یا حقیقت

چه تفاوتی مابین توهم و حقیقت می تواند وجود داشته باشد

درحالیکه تو درهر دو مورد، به یک میزان درد و رنج میبری؟

 تمام متظاهرانی که زمانی یکنفر را دوست داشته اند و حالا دیگر دوستش ندارند

به دفاع ازخود می پردازند و اظهار می کنند که عشقشان حقیقی نبوده است.

درست مثل آنکه انکار احساسی که مرده است، افتخار آمیزتر از اعتراف به شکست باشد.

درست مثل مواقعی که تب انسان به عرق می نشیند

که البته دلیل بر آن نیست که تب وجود نداشته است.

 

پنه لوپه به جنگ میرود

اوریانا فالاچی

  • Rosa Morningstar
  • Wednesday 31 Ordibehesht 99

اثبات کنید اعتقاد دارید

روسو جمله ی خوبی خطاب به روحانیان مسیحی داشت

میگفت: دست از اثبات حقانیت مسیحیت بردارید

چون مسیحیت واقعاً برحق است

بیایید اثبات کنید که خودتان مسیحی هستید...!

 

این چیزی ست که نیاز به اثبات دارد

به همین سیاق، باید خطاب به تمام مذهبیان گفت

دست از اثبات وجود خدا بردارید، وجود خدا نیازی به اثبات ندارد!!

شما با رفتار نیکتان، اثبات کنید که به وجود خدا اعتقاد دارید!

  • Rosa Morningstar
  • Saturday 20 Ordibehesht 99

تاریکی

باور کنید یا نکنید روزی خواهید فهمید قدرت تاریکی را

که کسی قادر به درک و توصیفش نیست مگر آنکه با جان و پوست خود در آن آمیخته باشد

  • Rosa Morningstar
  • Friday 19 Ordibehesht 99
بدلندز تشبیهی فیزیکی از ذهن منه

که به سرزمین های فرسایش یافته

و غیرقابل کشت گفته میشه
موضوعات
پیوندها