۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

توهم یا حقیقت

چه تفاوتی مابین توهم و حقیقت می تواند وجود داشته باشد

درحالیکه تو درهر دو مورد، به یک میزان درد و رنج میبری؟

 تمام متظاهرانی که زمانی یکنفر را دوست داشته اند و حالا دیگر دوستش ندارند

به دفاع ازخود می پردازند و اظهار می کنند که عشقشان حقیقی نبوده است.

درست مثل آنکه انکار احساسی که مرده است، افتخار آمیزتر از اعتراف به شکست باشد.

درست مثل مواقعی که تب انسان به عرق می نشیند

که البته دلیل بر آن نیست که تب وجود نداشته است.

 

پنه لوپه به جنگ میرود

اوریانا فالاچی

  • Rosa Morningstar
  • Wednesday 31 Ordibehesht 99

اثبات کنید اعتقاد دارید

روسو جمله ی خوبی خطاب به روحانیان مسیحی داشت

میگفت: دست از اثبات حقانیت مسیحیت بردارید

چون مسیحیت واقعاً برحق است

بیایید اثبات کنید که خودتان مسیحی هستید...!

 

این چیزی ست که نیاز به اثبات دارد

به همین سیاق، باید خطاب به تمام مذهبیان گفت

دست از اثبات وجود خدا بردارید، وجود خدا نیازی به اثبات ندارد!!

شما با رفتار نیکتان، اثبات کنید که به وجود خدا اعتقاد دارید!

  • Rosa Morningstar
  • Saturday 20 Ordibehesht 99

تاریکی

باور کنید یا نکنید روزی خواهید فهمید قدرت تاریکی را

که کسی قادر به درک و توصیفش نیست مگر آنکه با جان و پوست خود در آن آمیخته باشد

  • Rosa Morningstar
  • Friday 19 Ordibehesht 99

107 روز روزشماری من

خب امروز تاریخ کنکور 99 مشخص شد

3 ماه و 16 روز باقی مونده یا میشه گفت 108 روز

و خب چون من کنکور هنر هم میدم یه روزش رو حذف میکنم و میگم 107 روز برام مونده

نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت ولی کنکور هیچوقت عادلانه نبوده اینو میدونید

فقط باید تا روز آخر ادامه داد و کم نیاورد

یکی از سال یازدهمش پیوسته خونده و الان خسته شده

یکی هم از عید شروع کرده و الان کلییی به نفعشه

اون اولیه استراحتی نداشته و الان خستس دومیه استراحتشو کرده و الان داره پرانرژی ادامه میده

ولی خب اصلا و ابدا نمیخوام به این چیزا فکر کنم

میخوام امروز وضعیت الان خودمو آنالیز کنم


دقیق که نگاه میکنم حتی یادم نمیاد سه ماه دی تا اسفندم چطور گذشت

یجورایی جمع بندی فروردین ماهمو خراب کردم

و اردیبهشتم بهتر شروع شد

تا جایی که یادم میاد همش استارت بوده و استارت و استارت

همش جمعه های ازمون خوردم زمین و اتاقمو مرتب کردم و شنبه دوباره با برنامه هفته جدید شروع کردم

ولی اینقد احمق بودم که هروقت با خانوادم دعوا کردم با خودم لج کردم و درس نخوندم

هروقت مهمون اومد و رعایت حالمو نکرد بیشتر تو گوشه اتاقم خزیدم و درس نخوندم

یا حتی وقتایی که پریود شدم و درد داشتم سریع بهونه کردم و از درس دور شدم

ولی آخه چرا ؟ با کی لج میکنم ؟ خودم به نابودی خودم بلند میشم؟

هولی شت اصلا وضعیت جالبی نیست

اما از این لحظه قول میدم دیگه اینکارو نکنممم

 


اما اهداف

19 اردیبهشت : جمع بندی نسبی نیم سال اول دوازدهم و یکم نیمسال دوم

26 اردیبهشت : جمع بندی نسبی نیم سال دوم دوازدهم
و توجه ویژه به مبحث مشتق و فصل 3 فیزیک اگه هموقت شد مسائل شیمی 1


2 خرداد : هنوز هیچ نظری ندارم چه خاکی به سر بریزم

یه هفته وقت دارم و پایه رو آزمون میدم اون هم من که فروردین پایه رو جمع نکردم

9 خرداد : جمع بندی کل دوازدهم
چقدر قراره دوازدهم بخونم خدا میدونه

فکر کنم حدودا همین جاها باشه که آزمونای سه روز یکبار من شروع میشه

23 خرداد : جمع بندی دینی و فارسی و شیمی و فیزیک

بین سه پایه دینی یازدهم کمتر خوندم
مبحث ادبیات هنوز لغتام مونده امیدوارم تا اون موقع خونده باشم

شیمی دهم فصل 3 و یازدهم فصل 2 و 3 و دوازدهم مسائل فصل 2 و 3

فیزیک دوازدهم فصل 3 رو تا جایی که میتونستم پیچوندم نخوندم

یازدهم کلا از وسطای فصل یک تا اخرش
دهم یکم فصل آخرش اینا چیزاییه که توش میلنگم

6 تیر : جمع بندی عربی و زبان و ریاضی و زیست
عربی یکم قواعد و تحلیل صرفی و زبان گرامر
ریاضی آمار دقیق ندارم از وضعیتم و زیست گیاهیای پایه
و یازدهم فصل 6 و 7

13 - 20 - 27 تیر : آزمون های مطابق با کنکورمونه

البته اگه تاریخا و برنامه رو عوض نکنن اینجوریه

 


میدونم خیلیی جاها کم کاری کردم و خیلی جاها عجیب خوندم

اما نمیتونم عقب برگردم و متنفرم که شعاری حرف زده باشم

درسته روزای اول که شروع کردم گفتم پزشکی میخوام یا دارو و این حرفا

ولی بعدنا فهمیدم من عاشق کارای تحقیقاتی ام

مخصوصا زمانایی که میخوام راجب چیزی حرف بزنم تو کنفرانس ها

حقیقتا لحظه ای که بالای سکو میرم و همه توجه ها به منه یکی از بزرگترین لحظاتمه

درسته استرس بالایی رو تجربه میکنم اما در عین حال با صدای رسا حرف میزنم و توجه همه رو جلب میکنم

میدونم تهش هرچی که خدا به صلاحم بدونه اتفاق میفته

ولی ازش میخوام کمکم کنه و آره من هیچی جز این انگیزه لعنتی ندارم

 

بعد کنکورم میخوام یه لیست درست کنم و یکی یکی کارایی که میخوام رو انجام بدم

راستی نتونستم اکتیو و دی اکتیو شدن و لوگ اوت کردنام به اینستا رو کنترل کنم

پس پیجمو دادم به یکی از دوستام تا رمزشو برام عوض کنه و تا کنکور برام نگه داره

پس مشکل فضای مجازیم حل شده و الان بزرگترین مشکل من خوابمه

دیروز هم قرص فلوکسیتین گرفتم پس اضطرابمم کنترل میشه ایشالا

هر روز پست میذارم و راجب وضعیتم با خودم حرف میزنم
گفتم که اگه نخواستین دنبال کنین مطالب رو چیزی از دست ندادین

  • Rosa Morningstar
  • Tuesday 16 Ordibehesht 99

از پس گریه هایش گذشت

میدونی بارها گفتم هزاران دلیل وجود داره که ناراحت باشی و غصه بخوری

حتی یه وقتایی اینقدر زیاد که ممکنه به هرکار و هرچیزی فکر کنی

مثلا خودکشی ولی خب میدونی این یه راه حل دائمی برای مشکل موقتیه

همینه که باعث شده مزخرف باشه

برای همین یه وقتایی میشه گفت کسی که اینکارو کرده خیلی ضعیف بوده که از اون مشکل نگذشته

یا چمیدونم اینقدر قوی بوده که تونسته از همه چیز دل بکنه

ولی من وسط تستای تابع ریاضی دوازدهمم نیومدم از خودکشی بنویسم :/

یهو از کمردرد پریودیم خسته شدم و از صندلی بلند شدم و گفتم یکم استراحت کنم

یهو یاد یه جمله افتادم که چند وقت پیش خوندم

بزرگترین توهین به یک انسان، انکار رنج اوست

حقیقتا به دلم نشست

چون ما هروقت که از غصه های یکی شنیدیم گفتیم احمقیا برو ببین بیرون مردم چه بدبختیایی دارن

مثلا میبینی یکی شکست عشقی خورده بعد بهش میگی این بچه های کار رو نگاه کن آخه

ببین چقدر زندگیشون سخت تره ببین فلانه ...

یا طرف به نون شبش محتاجه اونوقت تو غصه اینو میخوری؟

هیچوقت درد کسی که داره با اون چیز دست و پنجه نرم میکنه برای کسی ملموس نیست

کسی که یکی از اعضای خانوادش یا خودش بیماری داره یا هزارتا مثال دیگه

فقط میخوام بگم آدما سعی میکنن تو خودشون بریزن درداشونو

اما گاهی نیاز دارن که یه جا بیان کنن نه برای اینکه نظرات ما رو بشنون برای اینکه به یکی گفته باشن

شاید این وبلاگ نویسی هم برای این من و امثال من رو مشغول کرده که شده سنگ صبورمون

یه جا که دردامون رو مینویسیم یا خاطراتمون یا چیزایی که برامون جالبن

نمیشنویم که مسخره بشیم یا دردامون کوچیک شمرده شه فقط مینویسیم که گفته باشیم

من هم از چند روز وحشتناک و فکرای وحشتناک عبور کردم

حقیقتا دو شبش بیشتر سخت گذشت بهم چون احساس میکردم گذشتن ازش برام خیلی سخت باشه

چن روز بعد متوجه شدم که تاثیر بدی روی اعصابم گذاشته

ولی خب باز از جام بلند شدم چون این تنها کاریه که میتونم

که مثل همیشه خودم دستای خودمو بگیرم خودم خودمو بغل کنم و به خودم دلداری بدم

که به خودم بگم خودتو با ترسات خفه نکن من اینجام و برای همیشه میمونم

احساس میکنم این نوشته انسجام نداره ولی خب فقط میخواستم بنویسم

تا کنکور روزای استرس آوری رو دارم اما ازش میگذرم چون اگه نگذرم اون ازم میگذره

 

  • Rosa Morningstar
  • Sunday 14 Ordibehesht 99

نویسنده میخواست بمیرد

دیگه داغون تر از اینکه داغ شی و فقط هق هق کنی؟

سخته سخته سخته :)

حتی اینکه نمیتونی شرحش بدی که بهتر شی هم سخت ترش میکنه :)

 

  • Rosa Morningstar
  • Saturday 13 Ordibehesht 99
بدلندز تشبیهی فیزیکی از ذهن منه

که به سرزمین های فرسایش یافته

و غیرقابل کشت گفته میشه
موضوعات
پیوندها