به این فکر میکردم که بعد از 79 روز دیگه اثری از خیلی چیزها نیست

مثلا دیگه به این فکر نمیکنم که اه چرا خواب من تنظیم نمیشه

که هرشب قبل اینکه چشام رو ببندم با بالشتم حرف نمیزنم که ساعت فلان بیدارم کن

دیگه به دیوار اتاقم که نگاه میکنم نوشته های کنکورطوری نمیبینم

تمام این کتاب کارا و جزوه ها و چرت و پرتا میره دست بقیه کسایی که قراره شرایط منو تجربه کنن

دقیقا همین مرحلس که میفهمم حالا از چاله در اومدم و دارم میفتم تو چاه

دیگه چشمام رو روی هم میذارم و تا جایی که فکرم ازاد بشه چند روزی میخوابم

میرم با دوستم پیاده روی و بعد جلو تلویزیون لم میدم

با مامان و بابام تو دیدن یکی از قسمت های سریالای ترکیشون همراه میشم

بعدش میزنم کالکشن دزدان دریاییم رو از اول میبینم

بعدش تمام کالکشن فیلم های مارولم

سریالای نصفه نیمم

وای کالکشن کتابای سیپتیموس هیپ ام!

ب انسیه قول دادم برم شاهرود ببینمش

به ایدا قول دادم برم تهران ببینمش

وای انتخاب رشته هست کدوم شهر کدوم رشته

با چه سرعتی تمام ارامشم دوباره زیر و رو میشه

وای نه اصلا از همون لحظه ای که این 79 روز لنتی تموم شه باز روزشماری جدید شروع میشه

که هی بشمارم کی رتبم میاد کی نتایج دانشگاه و رشته میاد

بعدش باید اماده شم برم یه شهر دیگه و از خانوادم دورشم...

تجربیات جدید ... اشتباهات جدید ... ماجراهای جدید...

چقدر تشنه زندگی ام

چقدر عاشق تمام لحظات حالا و آیندمم

همه اینا سخته ولی ارزششو داره

مهم نیست چند بار بیفتم چند بار شکست بخورم

من هیچوقت عقب نمیکشمممم هیچوووقتتت