توی تمام سالای عمرم آدمای زیادی اطرافم بودن که اسم دوست رو روشون گذاشتم

اما هیچوقت آدمی نبوده که واقعا دوست من باشه!

شاید بگین مگه میشه ؟ خب بذارین براتون توضیح بدم

تا 6 سالگی عملا دوستی نداشتم

فقط با دخترای هم سن و سالم تو فامیل بازی میکردم

که خب اکثرا به دعوا ختم میشد

کل بچگیم به کل کل با دوتاشون میگذشت "جیم" و "کاف" رو میگم

همیشه میخواستن چیزی که من دارم رو داشته باشن و این منو عصبانی میکرد

و تا اینجای زندگیم هنوز رابطمون با هم اوکی نشده خیلی ولی بهتر شده

کوچه ما دختری نبود که من باهاش بازی کنم پس گذشت تا من رفتم مدرسه

از اونجایی که مدیر فامیلمون بود و عمم معاون بود بچه ها رابطه خوبی بام نداشتن

و تا جایی که میتونستن سعی میکرد اشک منو در بیارن

اونجا بود که تخس بار اومدم و اشک اکثرشونو در آوردم و تلافی کردم

سال چهارم با یکیشون صمیمی شدم که سال پنجم با یکی دیگه صمیمی شد و منو فراموش کرد :(

البته دوم که بودم دوست بزرگتر از خودم (3 سال بزرگتر) پیدا کردم "لام"

چون تازه اومده بودن کوچمون و هم مدرسه ای بودیم حسابی رفیق شدیم

داداششم یه سال ازم بزرگتر بود سه تایی بازی میکردیم و رفت و امد زیاد داشتیم

دوستیمون تا اواخر هفتم من تقریبا ادامه داشت که داداشش فوت کرد و از این شهررفتن

دوستی ما کمرنگ شد چون هم سن و سال هم نبودیم و اونم غمگین بود

و من نمیدونستم چجوری باید از دردش کم کنم و از وقتی که رفتن تا الان فقط همدیگه رو 5 دقیقه دیدیم اونم وسط خیابون!

شیشم که بودیم کلاسمون 10 نفر جمعیت داشت که 9 نفرمون با هم صمیمی شدیم و راهنمایی هم هم کلاسی شدیم

اون یه نفر پارسال توی ی تصادف مرد!

از اون 9 نفر توی راهنمایی 7 نفرمون اکیپ شدیم و تا نهم دوست بودیم

مسیر انتخاب رشته مارو جدا کرد و دبیرستان شدیم 5 نفر

2 نفرمون سال یازدهم از شهر رفتن شدیم 3 نفر

همون سال بین من و یکی از اون دوتا روابط قاراشمیش شد و تموم شد !

این یه نمای کلی از روابط دوستی من بود

این وسط دوستیای دیگه هم بود که کمرنگ بود و یه جاهایی پررنگ شد

من اول دهم با یکی دوست شدم که همونجا که قاراشمیش شد اونم توی جریان بود و رابطم باهاش تموم شد

سال یازدهم با یکی که از خودم یه سال کوچیکتر بود صمیمی شدم که اواخر سال از شهر رفت

و بعدش دیگه دوستای جدید پیدا کرد و با اینکه در ارتباط بودیم رابطمون کمرنگ شد

دوازدهم شدیم یه اکیپ 4 نفره که خب من با یکیشون که از راهنمایی هم کلاسی بودیم صمیمی تر شدم

اینکه این مطلب رو نوشتم برای این بود که راجب همین یک نفر که خط قبلی معرفیش کردم میخواستم حرف بزنم

که خب پست بعدی میگم