۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

شده عایا

شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟

شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟

شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟
نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟

شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟

شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او ؟

به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی

شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد ؟
گره ات کور شود غم به روانت برسد ؟

که روی دیدن ِ او تا که کمی شاد شوی
بروی در بغلش تا که تو آباد شوی

که بگوید که تو تعریف ِ همان عشق ِ منی
بروی یا نروی هر چه شود جان ِ منی

گره ات باز کُنَد تا که تو بینا بشوی
که غمت باز شود تا که تو معنا بشوی

شده اما تو نبودی شده اما که چه دیر
گره ای کور شدم تا که شدی یک دل ِ پیر

همه در خواب ولی عشق ِ تو بیدار بِماند
همه پل های دلم بی تو چو دیوار بِماند

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
همه عاشق شدنم رفت تو منظور ِ منی

که تو رفتی و دلم بی تو همان سنگ شدُ
همه این عشق رَوَد تا که دلم جنگ شدُ

نکند بد بشود آخر ِ این قِصه ی بد
نکند تلخ شود آخر ِ این غُصه ی بد

 

میخندم - علی یاسینی

  • Rosa Morningstar
  • Monday 27 Aban 98

من در جهانی دیگر

من به تئوری جهان های موازی اعتقاد دارم

اسم بعدی که همه توشون به جایی که میخواستن رسیدن رو گذاشتم A87

میخوام بگم من کجای اون دنیا جا دارم

ساکن شهر نیواورلنز هستم یه زندگی نسبتا مهیج دارم و میرم تو دل دردسر

یه جورایی سرکشم و شخصیت قوی ای دارم

با موهای مشکی و کوتاه پسرونه ، لباس های مشکی و گاهی هم آبی یا سورمه ای

و الان هم گوشه ی کافه نشستم و به موسیقی جاز که همیشه تو این شهر جریان داره گوش میدم

و احتمالا یه هنرمند یا یک دانشجو کامپیوتری چیزی ام!

کیک بوکسینگ کار میکنم و عاشقشم

تقریبا میشه گفت دوستای محدودی دارم و با همین محدودها هم صمیمی نیستم

شایدم برعکس دوستای خوبی داشته باشم و برای هم هرکاری کنیم

نیمه گمشده یا پیدا شده ای ندارم و این احتمالا فرق من و دوستامه

کسی قضاوتم نمیکنه و من شادتر از همیشم

میخندم ... میرقصم ... با زندگی جریان دارم ...

شایدم نوی دنیای دیگه من توی یه آزمایشگاه خیلی خیلی پیشرفته ام

یه روپوش سفید تنمه و به فکر نتایج تحقیقات جدیدی ام که با چند تا دانشمند روش کار میکنیم

یا شاید یه هنرمندم با موهای نیمه بسته و لباسای رنگی شده که غر میزنه و از خودش ایراد میگیره D:

یا یه دکتر باشم که سفر کرده به یه منطقه نسبتا محروم

و شب که همه چی آروم میشه کنار بچه ها میشینه و براشون از ستاره ها میگه

یا یه کارآگاه جنایی که مشغول حل پرونده جدیدشع

شایدم توی بعد ابر قهرمانا باشم و چند وقت پیش توی یه صحنه مبارزه مرده باشم :/

یا یه خواننده که مشغول نوشتن آهنگ جدیدشه

 

من که نه ولی یکی مثل من توی یه دنیای دیگه اینجوری زندگی میکنه

و من براش آرزوی موفقیت و شادی میکنم

برام بنویسید شما کجای بعد A87 هستید؟

اینم یه آهنگ با حال و هوای خوب

Love Myself - Hailee Steinfeld

 

  • Rosa Morningstar
  • Sunday 26 Aban 98

چیزی به نام پریودی!

هرچقدر که از این تغییرات هورمونی فرار میکنم باز بهش میرسم!

اصولا آدم شادی ام 😀 و این تغییرات منو تبدیل به آدم دیگه ای میکنه☹️

جوری که احساس میکنم شخصیتم عوض شده و الان اون یکی فاطمه شدم!

چون علائم سندرم پیش از قاعدگی برای من به شدت واضحه!

چند وقت پیش یکی از بچه ها که دانشجوی روانشناسیه یه فرم فرستاد

راجب علائم و این چیزا بود و به من گف مشکلم نسبتا حاده 😑

میخوام چن مورد از مشکلاتی که ممکنه دخترا باهاش مواجه شن رو بگم

که اگه آقایون میخونن بدونن با چی طرف هستیم و حداقل اندکی درک کنن🙄

اضطراب داشتن - افسرده شدن - گریه ناگهانی - عصبانی شدن - بی خوابی - تغییر اشتها و ...

یا علائم جسمی مثل سردرد - دلدرد - کمردرد - جوش زدن و ...

خیلیا توی این دوره سراغ قرص یا درمونای گیاهی میرن و خب منم گیاهیو ترجیح میدم

یکی از بدترین اتفاقاتی که برای من میفته اینه که

به شدت علاقم نسبت به انجام کارای معمول کم میشه! و این دیوونم میکنه 🤯

بگذریم نمیخوام جزئی حرف بزنم میخوام کلی حرف بزنم

از بچگی جوری بزرگمون کردن که اکثرا دید اشتباهی نسبت به این جریان داریم...

مثلا دیدم طرف بخاطر اینکه پریوده نمیتونه روزه بگیره اما نباید پدرش بفهمه!

پریود شدن و نشدن انتخابی نیست! اتفاقیه که برای بدن میفته

و این یه هدیس از طرف خدا که رحم پاک سازی میشه

این تابو باید شکسته شه که اینقد خاص باهاش رفتار شه جوری که چیز زشته!

انگار که گناهه و ازش خجالت میکشن!

آره چیزی نیست که داد بزنی بگی من پریودم!

ولی باید اینقد عادی بشه که مثلا استادت که مرد باشه ازت بپرسه چرا فلان روزیو نیومدی

بتونی بگی پریود بودم و حالم خوب نبود! نه اینکه بگی سرم درد میکرد

(این یه مثال فرضی بود!)😕

من تا چند وقت پیش با این مسئله اینجوری رفتار نمیکردم!

وقتی نیاز به تعویض نوار داشتم اونو پنهانی با خودم تا دستشویی میبردم!

الان به صورت عادی دستم میگیرم!

و من اولین کسی بودم که این مسئله رو به زبان ساده به برادر 12 سالم گفتم

تا دعوامون به حداقل برسه و کمتر سربه سرم بذاره که به جنون نرسم جیغ بزنم!

البته الان بزرگ شده و 14 15 سالشه :/

یه مورد دیگ که برام پیش اومد این بود که تابستون رفته بودیم مسافرت شمال

و من به طور ناگهانی پریود شدم و هنوز مغازه ها باز نشده بود و منم چیزی همراهم نبود

7 صب بود حدودا! و میدونین که من دیگ نمیتونستم برم تو دریا!

البته که هیچوقت نمیرفتم ولی خب از اونجا که شب گذشته بچه ها رو خیس کرده بودم

درصدد انتقام از من هم بودن! که البته من بهشون گفتم تا بدونن عذر موجه دارم! (خدا بهم رحم کرد!)

به شدت کسل و بی اعصاب بودم و دلم میخواست گریه کنم

تا اینکه رفتم به یکی از خانومای اون اطراف گفتم که پریود شدم و بهم نواربهداشتی داد

و جالب بود اول دور و بر رو نگاه کرد و وقتی بهم داد ازم خواست زیر شالم نگه دارم

میدونین حرفم اینه این تابوها شکسته شه

نمیدونم چرا نوشتن اون چیزی که تو سرمه برعکس حرف زدن راجبش اینقدر سخته

 

پ.ن: وبلاگتونو چک میکنم و اگه وقت کنم نظر میذارم اگه هم نه که لایک میکنم فک نکین نیستم ^-^

همین دیگ تا درودی دیگر بدورود :/

(وی میکروفون را پرت کرده و کتاب ب دست گوشه اتاق در هم میپیچد)

  • Rosa Morningstar
  • Friday 24 Aban 98

برای شما

یه چند وقتیه که احساس میکنم بچه های بیان بی انگیزن یا بی حالن یا سردرگمن

یا نمیدونم درگیر یه چیزی ان

دلم میخواست میتونستم برای همتون یه دعوت نامه بنویسم و بفرستم

که بگم همه تون هردغدغه و هرمشکلی دارین بذارین زمین

بیاین دور همدیگه فلان جا جمع بشیم

یکی یکی از چیزی که دوست داریم حرف بزنیم و به همدیگه انگیزه بدیم

از فرداشم زندگیمونو ادامه بدیم

جالب میشد نه؟

یه عالمه لبخند یه عالمه حس خوب

من اعتقاد دارم یه آدم نمیتونه همیشه شاد باشه ولی 90 درصدش انتخابیه

قوی باشین دوستای خوبم

از زندگی تخس تر باشین و برای شاد بودن لجوج باشین

پ.ن: اینجانب یک عدد دپرس هستم اونم بعد از دیدن کارنامه امروز :(

سه تا آزمون دادم و سه تاشونم یه نتیجه داشتن! ینی یک تراز!

خداااااااااااااایااااااااااااااااا آخههه چرااااا ... مث لاستیک پنجر پییس بادم خالی شد

چرا اشتباهاتم از 32 تا کمتر نمیشههههههه😭😭

  • Rosa Morningstar
  • Friday 17 Aban 98

صرفا جهت قر دادن 😂

اینجانب یک عدد نسبتا خسته بعد از آزمون نسبتا دشوار امروز هستم!

از آزمون بگم که هنوز نمیدونم چیکار کردم ولی زمان کم آوردم

تمام این دو هفته رو با این چن تا آهنگ که براتون میذارم قر میدادم

وسط درسا هم امکان داشت که با خودم بخونم

امیدوارم دوسشون داشته باشییین

آخرین آهنگ هم قر دادنی نیست ولی قشنگع

و اینکه سه تا از مطالب قبلیم رمز داره اگه رمز خواستین بگین!

به بچه های بیان رمز رو میدم

همین دیگ خوش باشیین

Halsey - Greveyard

Dua Lipa - Don't Start Now

Rosalia - Di Mi Nombre

پ.ن : آهنگ آخر نسخه اجرای رزالیا توی مراسم mtv عه

چون از نسخه اصلیش قشنگ تر بود اینو گذاشتم

 

 

  • Rosa Morningstar
  • Friday 17 Aban 98

ساکن زمیـن!

خب حقیقتا خودمم نمیدونم نوشته های این پست قراره به کجا ختم بشه

ولی خب سعی میکنم چیزایی که توی گفت و گوی دیشب سران مجلس اهالی بدلندز بیان شد رو بگم

(قبلا بهشون میگفتم شیاطین ذهنم  و الان که ذهنم رو به بدلندز تشبیه کردم بهشون میگم ساکنان بدلندز!)

خب شروعش اینجا بود که ما معمولا به چیزایی که توی انتخابشون نقشی نداشتیم افتخار میکنیم

ماه تولدمون! شهرمون! کشورمون! زبانمون! پوستمون! و ...

اما این اشتباهه ، نیست؟!

ما همه اهالی یک منظومه و یک سیاره ایم

به این فکر میکردم که اگه تعصبات رو کنار بذاریم مرز بندی کشورا بی معنی میشه

شاید اونوقت حتی دیگه از جنگ هم خبری نباشه

اونوقت شاید هممون همدیگه رو دوست داشته باشیم!

اما این یه گوشه ای از حرفا بود

چند تا از عکس های هالوینی رو میدیدم

یه عده از هم وطنان به مسخره کردن و تیکه انداختن مشغول بودن

 که چرا بعضیامون مناسبت هایی مثل ولنتاین و هالوین که مربوط به ما نیست رو جشن میگیریم

بعد کنارش مثلا روز کوروش رو گرامی میداریم!

 که خب من در جواب این دوستان میگم چرا سخت میگیری اخوی!

اگه با جشن یا مناسبتی حال میکنی توام جشن بگیر

اگه هم حال نمیکنی بذار اونا که این چیزا رو دوست دارن لذت ببرن

کلا دنیا رو سخت نگیر بذار بگذره بره ... شاد باش دوست عزیز...

تو انتخاب نکردی که کجا زندگی کنی و این مراسم ها بسته به موقعیت جغرافیایی آدماست خب!

و اگه تو جای دیگه ای متولد میشدی اونوقت مثل ما نوروز رو جشن نمیگرفتی یا ...

یسری دیگه از هم وطنان هم عکسای رنگاوارنگ میکاپ های هالوینیشونو گذاشته بودن

جالب بودن و خیلیاشون زحمت کشیده بودن ! ولی خب حاجی یکم ابتکار به خرج میدادی

تا چشم کار میکرد جوکر و پنی وایز دیدیم که!

قرار نیست بگن واو فلانی چقد خفن شده یا حرفای دیگ ...

تمام این جشن ها و فستیوالا برای شادبودنه!

یکی از آیتمای مهم لباسه که خب اصلا این رو فاکتور گرفتن و انگار نه انگار!

یه لباس مجلسی پوشیدن و رفتن پارتی دارن میرقصن!

جا پوشیدن لباس مجلسیت میتونی حتی یه دامن از مامان بزرگتو بپوشی و بزنی بیرون!

ولی خب زیبایی جشن هالویین به چیزای خنده دار و ترسناکشه

و به نظر من برای کسایی که به چیزای ترسناک علاقه دارن باحاله

اینکه برای این جشن داستانای ترسناک اماده کنی و شب زنده داری کنی

بازیای فالگیری و غیب گویی و این چیزا باحالش میکنه دیگ؟

کاش میشد جدا از بحث خودنمایی کردن اگه میخواین این روزو جشن بگیرین همه آیتم هاشو اجرا کنین

وقتی که رفتم گریمای دوستان فرنگی رو ببینم دیدم عه وا اینا چقد متفاوتن با بچه هامون!

اکثرا انتخاب کردن که استایل فلان خواننده یا فلان بازیگر رو داشته باشن

یا نمیدونم چیزای ساده! یا یه چیز متفاوت ! یا چیزایی که خودشون دوست دارن!

(نمونه های گریم و استایل رو ادامه مطلب میذارم)

من اگه امسال توی این جشن شرکت میکردم دوست داشتم که بیلی آیلیش باشم!

اینکه اکثر جشنا مثل هالوین و نوروز و ... جنبه خودنمایی بگیره منو کفری میکنه

تو کل دنیا بین تمام جشنای همه کشورا من عاشق هالوینم هرچند هیچوقت جشن نگرفتمش

ولی دوست دارم 3 روز تو این حال و هوا باشم

از جمله بقیه جشن ها و فستیوال های مورد علاقه من تو سرتاسر دنیا میتونم به این ها اشاره کنم :

ماردی گراس نیولورلنز

موسیقی جاز نیواورلنز

کوچلا کالیفرنیا

جشن جادوگران آلمان

سامرفست آمریکا

فستیوال برف و یخ چین

جشن سال نو چینی ها

فستیوال فانوس تایلند

روزمرگ مکزیک

گلاستونبری انگلیس

  • Rosa Morningstar
  • Monday 13 Aban 98

اگه امشب برم

شاید شنیدن چنین حرفی از آدمی که تماما سعی میکنه شاد باشه یه چیز عجیب باشه

ولی من هرازگاهی چند دقیقه به این فکر میکنم

که اگه الان بمیرم برای آخرین دقایقم میخوام چیکار کنم؟ کدوم کارامو انجام ندادم ؟ و هزارتا سوال دیگه

میشه گفت 90 درصد مواقع جوری حرف زدم یا برخورد کردم انگار قرار نیست صبح فردا رو ببینم

و اگه قرار باشه امشب برم یا اصلا هروقت دیگه ای

مطمئنا اولین چیزی که میخواستم که برای بار آخر داشته باشم بغل کردن آدماییه که دوستشون دارم

و فکر کنم این یکی از موردهاییه که هممون توی اولین مورد طبقه بندیش میکنیم

اما بعدش؟ شاید حسرت نگفتن حرفایی که باید میگفتیم

و من مطمئنم بابت تمام لحظاتی که زندگیو سخت میگرفتیم افسوس خواهیم خورد

لحظه ای که از فلان حرف فلانی ناراحت شدیم

لحظه ای که درکش نکردیم و ازش لذت نبردیم

و چقدر زیادن این لحظه ها ... کتابایی که فقط خوندیم و به عمق مطلب فکر نکردیم

فیلم هایی که دیدیم و پایان های بازشون رو تصور نکردیم

مطالبی که نوشتیم و به اون چیزی که برداشت میشه فکر نکردیم

یه وقتایی بشینیم فکر کنیم شاید فردا نباشیم

اگه فردا نباشی امشب افسوس کدوم کاراتو میخوری؟

چه حرفیو امشب میزنی؟ چه کاریو امشب انجام میدی؟

برام بنویس

 

  • Rosa Morningstar
  • Sunday 12 Aban 98

زمــزمهـ هـآی تــوی ســرمـــ

چند وقتیه که یه مشکل خیلی خیلی اساسی پیدا کردم

و مشکل اینجاست که نمیدونم چرا اینجوری شدم

از یه تایمی به بعد سردرد شدید میگیرم

خب تا یه جایی تحملش میکنم و میگم من باید ادامه بدم

حالا کاش مشکل فقط همین بود

زمانی که میرم بخوابم و اتاقمو کاملا تاریک میکنم

زمزمه های توی سرم شروع میشه ...

انگار 5 - 6  نفری توی سرم هستن و من صداهاشونو میشنوم

از هر دری صحبت میکنن و راجب همه چیز نظر میدن

و من فقط میتونم بهشون التماس کنم که خفه شن و بذارن که بخوابم

مورد داشتیم اینقد که خفه نشدن اشک اینجانب رو هم در آوردن

شاید بعضیا اسمشو بذارن عذاب وجدان یا چمیدونم هرچی

ولی از اونجایی که کارشون سرزنش کردن من نیست و فقط قصدشون دیوونه کردن منه

اسمشونو میذارم شیاطین ذهنم ... اونا از جنس منن ... 5 - 6 تا فاطمه با نظرات متفاوت...

 وقتی فک میکنم میبینم من قبلا هم با این صداها زندگی کردم

این صداها همیشه بودن و هیچوقت هم تنهام نمیذارن و من شاید الان یکم بهونه گیر شدم

به بیان یه درخواست فرستادم که آدرس وبلاگمو عوض کنم

احتمالا به دنبال اون اسم وبلاگ رو هم عوض میکنم

پس گمم نکنین

همین دیگه منم برم به کارام برسم

شما هم به کاراتون برسین بای بای

Halsey - Gasoline

  • Rosa Morningstar
  • Friday 10 Aban 98

crazy kind

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Rosa Morningstar
  • Tuesday 7 Aban 98

از نو نوشت

دقیقا دو هفته پیش چهارشنبه ، من عالی بودم

که به مبحث آزمون رسیدم و تسلط هم دارم و میترکونم دییگ

برای خودم هدف خیلی بالایی تعیین نکردم

ولی خب آزمونمو خراب کردم

چون مدیریت آزمون نداشتم و تعداد اشتباهاتم بالا بود

و در عین ناباوری حتی ب اون هدف پایین که میخواستمم نرسیدم

سعی کردم اهمیت ندم و بگذرونم

وقتی شروع کردم تحلیل کردن فهمیدم که ای وای حتی بعضی سوالا رو درست هم نخوندم

خلاصه که تصمیم گرفتم آزمون دوم جبران کنم و یکم پیشرفت کنم حداقل!

ولی اواسط تا تقریبا اواخر هفته کمردرد بدی گرفتم و خب یکمم  غرغرو شدم

که باعث شد برنامم بهم بریزه

و از روزی که به خودم اومدم تا دیروز و امروز در پی جبرانش بودم

هرچند که جبران نشد! هرچند یه حجمی از درسا مونده رو دستم

هرچند من پس فردا آزمون دارم و هنوز از خودم راضی نیستم

دیشب به مامانم میگفتم دو هفته قبل راضی بودم از خودم اون شد

الان که ناراضی ام خدا بخیر کنه

خلاصه که یه نمه مث ژله وا رفتم ولی پا پس نکشیدم هنووزاا

دقیقا همونجا بین وا رفتگیام تصمیم گرفتم این راهو یبار برای همیشه برم و دیگه برنگردم

قبلنم گفتم من نمیگم میخوام دکتر شم ، میخوام فلان شم ، میخوام بهمان شم

میخوام تلاش کنم ، میخوام بجنگم ...

میخوام روزی که تموم شد بگم توان من همین بود

بگم خدایا شکرت

به خودم بگم منِ عزیز ازت راضیم ... حالا هرچی بشه خدای توهم بزرگه...

اطرافیا انرژی منفی میدن واذیت میکنن :)

وقتایی که میان اینجا حتی رعایت نمیکنن و با بلندترین تن صداشون حرف میزنن :)

چند شب پیش که مهمون داشتیم خیلی اعصابم بهم ریخت

آخه 40 دقیقه بود که دو صفحه شیمی رو میخوندم و نمیفهمیدم

و برام جالب بود که به بچه هاشون میگفتن ساکت باشن که بتونن فیلم ببینن

ولی ساکتشون نمیکردن که من درس بخونم ... حتی خودشون آروم تر حرف نمیزدن

بگذریم کنکور سختی داره دیگ :) (مهم کم نیاوردن و بلند شدنه هعییی)

میخوام هراتفاقی افتاد حتی یک دقیقه متوقف نشم

اگه زندگی یکی زد من دوتا بزنم

بزرگ رو به تختم نوشتم

بگو که ما چگونه وا ندادیم ... بگو که مردیم و ایستادیم

اگه قرار باشه بمیرم بذار ایستاده بمیرم D:

تصمیم گرفتم آخرهفته موزیکای گوشیمو عوض کنم و اندکی انگیزشی تر بگوشم

پس پناه میبریم به امینم و اندکی هیدن و اندکی شایع و هالزی و دیگر حضرات عشق اینجانب

از اونجا که اینستامو دی اکتیو کردم و گوشیمو رو پرواز گذاشتم و هیچی ندارم و بیان برام مونده

و من میخوام شرایطو برای خودم سخت تر کنم تصمیم گرفتم کم تر بیام و سربزنم بهتون و بنویسم و فلان

پس هر دو هفته میام دیگ

همین

بسی طولانی شد

ایشالا که خدا به همه کنکوریا کمک کنه ... تهشم به من :)

  • Rosa Morningstar
  • Wednesday 1 Aban 98
بدلندز تشبیهی فیزیکی از ذهن منه

که به سرزمین های فرسایش یافته

و غیرقابل کشت گفته میشه
موضوعات
پیوندها