وان که سخت دیوانه زندگی بود از نفس کشیدن خود بیزار شد :)
وان که سخت دیوانه زندگی بود از نفس کشیدن خود بیزار شد :)
:"(((
سلام
چه سایت قشنگی دارید
از وبلاگ منم بازدید کنید :)
ممنون
:(
اولین با ک عاشق گروه های خواننده کره شدم ...
بزرگترین چالشم این بود ک بتونم اسم این ۱۲ تا رو درست بگم و بتونم این شکلی تشخیصشون بدم ^_^
پس با این عکس خیلی خاطره دارم ..اما الان هر شخص کره ای رو ک ی بار هم حتی تو فیلمی ک شخصیت اصلی نیس میبینم چهرش رو یادم میاد ..یا همین اعضا گروه ها ..اسم و اسم مستعار و همشونو
ب سرعت نور یاد میگیرم ....
ولی اون ۳ تایی ک گفتی تشخیصشون خیلی راحته ها
😅
خخ عاره خب براهمین بزرگترین چالشم تشخیصشون بود ^_^
خیلی لعنتین آمریکاییی ها ...من جیسون درولو رو تو مردا خیلی میدوستم ^_^
ولی بین زنا زیادن ^_^
خخخ نه ترو خدا خریت نکنی ها 😱 موهاتو دست نمیزنی ..فهمیدی؟؟؟
من سوپر جونیور رو دوس ندارم :/
ولی ۵ ساله آرمی ام ^_^ بلک پینکو میشناسی ؟؟
فکر کنم از اونا خوشت بیاد چون دخترن
وان دی ک خیلی پسرای مَشتی و عشقین 🖤
:(
یاد فاضل میکنه ادم:
ریه هایم شد از هوا لبریز
ریه هایم شد از هوا بیزار!
منم خیلی اوقات این حس بهم دست میده...تقریبن هرروز. ولی همیشه یه چیزی هست که حالتو خوب کنه نیست؟ میتونی یه مدت تو همون حالت باشی ولی باید بعدش بری سراغ همون چیز یا کسی که خوشحالت میکنه. چون اگه نخوای کاری کنی بعد یه مدت دیگه نمیتونی جلوشو بگیری...
تشبیه خیلی قشنگی بود! خیلی خوبه که خودت خودتو خوب میکنی. من بیشتر اوقات نمیتونم تنهایی از پسش بربیام و یکی هست که بهم نشون میده چجوری خوب شم...
مرسی که میپرسی :)) فک میکنم خوبم! یا حداقل میخوام خوب باشم..:) خودت الان خوبی؟
دقیقن این تاریکی ای که تو وجودمه قابلیت اینو داره که یه تنه ببلعتم! ولی نمیخوام بهش این اجازرو بدممم.
+دقیقن وقتی مشغولی همه چی بهتره ولی وای به حال اینکه یهو کاری نداشته باشی...XD
من قبلنا میشستم راجه به احساسی که دارم می نوشتم ولی الان میشینم مث تو پتورو میپیچم دورم و فک میکنم و سریال میبینم. فیلم کمدی دیدنو اینجور مواقع امتحان کن حتما خیلی کمک میکنه:))
میدونی من بعضی وقتا فقط پلی میکنم و دراز میکشم به صداشون گوش میکنم. احساس میکنم تنها نیستم و یکی داره باهام حرف میزنه. راستی حالا که فیلمای کمدیم امتحان کردی دیگه چیکار میکنی؟
تو کنکور موفق باشی :)) من ورزش میکنم( درکل تنیس ولی الان با این اوضاع مجبورم تو خونه تمرین کنم...)-مث خودت موزیکاییکه حالمو خوب میکننو گوش میکنم و جدیدا بعضی وقتا آشپزیم میکنمD: هیچ ایده ای ندارم که این آشپزی کردنه از کجا شروع شد ولی بعد یه مدت فهمیدم گاهی وقتا میتونه آروم ترم کنه...
با جمله اخرت کاملا موافقم منم دقیقا همنیجوریم! راستی گفتی شنا من از 4 سالگی شنارو شروع کردم ولی اوایلش خیلی از آب میترسیدم....اصن یه وضعیت داغونی بود (واسه خودم) ولی اوناییکه از بیرون میدیدن خیلی خنده دار بود:/ خلاصه بالاخره بعد از دوسال شنا کردن و از آب ترسیدن تونستم بهتر شم که خیلی عجیب بودD: بعد جوگیر شدم پشت هم سه تا مسابقه شرکت کردم!
جینکس! منم چن وقته تصمیم گرفتم واسه یه فیلم زیرنویس بزنم :))
راستی دوم: حتما موسیقیو سریع تر شروع کننن چون ممکنه سرت شلوغ تر شه و بگی حالا یکم دیگه شروع میکنم ولی هیچوقت اون یکم دیگه هه پیش نمیاد...من خودم ویولن میزنم ولی چن وقته انقد درسامون سنگین شده مجبور شدم ولش کنم که خیلی پشیمونم چون هیوقت دیگه قرار نیس درسام سبک تر شه...:/
+چقد قاتی پاتی جواب دادمXD
دقیقننن همزادمو یافتم :))))) اره دقیقن با ویولن نمیشه هر آهنگیو زد ولی واقن من عاشقشم و نمیتونم هیچ سازیو جاگذینش کنممم.
من نهمم ولی میخوام بیوتک بخونم پس تجربی... تو چی؟
وای گاد نه!!!! کام آن مگه میشهههه؟؟ تو ورژن آینده ی منی من میدونممم!! اخه یه چیز دیگه هم هست.... من دارم آلمانی میخونم....!!!
خب پس باید از این به بعد بیشتر ازت کمک بگیرم از اونجاییکه منی با تجربه بیشتر D:
راستش داستان من یکم طولانیه....ولی خب خلاصش اینه که من تهران بدنیا اومدم و تا دوازده سالگیم همونجا بودم ولی بعد بخاطر کار بابام موقتا تا یه مدتی اومدیم مازندران. حالا واسه دانشگام قراره برم آلمان احتمالا..اگه بشه با این اوضاع://
در واقع میخواستم اولش از همون شروع دبیرستان برم ولی یکم اوضاع پیچیده شد و آسمم شدید تر شد برا همین فعلا کنسل شده... که اتفاقا خیلی خوب میشد اگه از همون شروع دبیرستان میرفتم. ولی یکم تحقیقم که کردیم گفتن اگه بخوام بورس شم خیلی راحتتره و میدونی هزینه هاش واسه دبیرستان وحشتناک بودن!!! برا همین تمام تلاشمو میکنم تا بورس شم که بیشتر هزینه هاش پای خودشون باشه...
:"((
نمیدونم همیشه آلمانو دوس داشتم..البته اولش قرار بود برم کانادا ولی خب هزینش خیلییی بیشتر میشد و شرایطشم خیلی سخت تر بود پس تصمیم به همون آلمان شد که حالا وقتی رفتم اونجا بعد یه مدت میتونم هرجا خواستم برم.
ولی یه چیزی.هنوزم دیر نشده ها میتونی واسه دانشگات بری.اگه واقن دوس داری بری نا امید نشو هیچوقت دیر نیست*__*
حساب باز کردنو کاملا باهات موافقم ولی همینکه یکی باشه یجورایی باعث دلگرمیه. (البته نه همیشه. بعضی وقتا نبودشون خیلی بهتره :/)
من فک کنم فقط مامانم باهام بیاد که اونم احتماله و ممکنه نیاد. ولی من عاشق مستقل شدنم. همه میگن وقتی بری تا یه مدت حالت اصن خوب نیس و شرایط خیلی داغونه ولی میدونی من قبلنم اینو تجربه کردم. وقتی از تهران اومدیم یه جای دیگه و همه دوستای قدیمیمو از دست دادم اوایلش واقن سخت بود. مدرسه جدید...آدمای جدید که از قضا از تهرانیا خوششون نمیومد...همه اینا واقن اوایل وحشتناک بودن ولی خب تونستم از پسش برییام! برای همین فک میکنم مشکلی با رفتن و سختیای اولش نداشته باشم...
چقده حرف زدم!!
بله بله:) ممنونممم=)))
میدونی اگه بخوام برم ریاضی حس میکنم نمیتونم از پسش بربیام. ینی تجربیو دوس دارم خصوصا زیستو ولی ریاضیو دوس ندارم. فیزیکو دوس ندارم. با اینکه خیلی راحتتر قبول میشم ولی حس میکنم وسطش خسته میشم و تِر میزنم...