یکمکی روزامو قاطی کرده بودم
تا اینکه برنامم دیروز تموم شد و از امروز باید جدیده رو شروع میکردم
اینبار برنامه هفتگیمو با آهنگ bloody valentine و چند تا آهنگ دیگ نوشتم
درسته اینبار خبری از ایمجن درگنز نبود ولی هری استایلز همچنان عضو جدا نشدنی برنامه هفتگی منه
ساعت 5 صبح بیدار شدم اما هنوز شروع نکردم درس بخونم :/ ینی دو ساعت و نیم وقت تلفی تا اینجا!
همیشه گفتم 95 درصد حس خوب ادما دست خودشونه
چرا وقتی میشه صبح زود بیدارشی و توی این روز گرم ی دوش اب سرد بگیری غمگین باشی؟
چرا وقتی میشه نور خورشید صورتتو نوازش کنه باید بیحال باشی؟
وقتی میشه با یه لیوان قهوه ، چای یا آبمیوه یا حتی آب حس تازگی کنی از تخت خواب جدانشی؟
منم گاهی غصه میخورم
مثل وقتایی که از دیگران یه توقعات به جا دارم و منو ناامید میکنن
مثل وقتایی که با خانوادم دعوا میکنم
یا زمانایی که زمین میخورم و تنهام
اما نمیشه به اون حال مزخرف بها داد میفهمین که چی میگم؟
فقط میشه خندید و ازش گذشت
اما امان از اون 5 درصد چقدر سخت میکنه همه چیو وقتی پیش میاد
ولی حرفم اینه دست نکشید ادامه بدید خودتون خودتونو شاد کنید باشه؟
هوای تازه رو نفس بکش ... یه چیزی که دوست داری بخور ...
یه آهنگ قشنگ گوش بده ... با ادمایی که انرژی مثبت بهتون میدن حرف بزنید...
مثبت فکر کنید مثبت حرکت کنید غر نزنین و ازین چیزااااا
اینم چرت و پرتای سر صب منه چون حالم بسی خوبه
از حالتون توی این روزا برام بنویسین
+از این به بعد هرشب ساعت مطالعم و گزارش درسم رو توی وبلاگم قرار میدم